Web Analytics Made Easy - Statcounter

همشهری آنلاین-لیلا شریف: «هیچ وقت صدای قنات رو شنیدی؟ من سال‌هاست که گوشم پر از این صداس...» جوان تکیده اهل سیستان از ۲۲ سال پیش، زندگی‌اش را با زندگی قنات‌های تهران گره زد و امروز چنان دلبسته این کاریزهای زیر پای تهران شده است که سپری کردن روزگار بدون تماشای آنها برایش ممکن نیست.

نام و نشان بیشتر قنات‌های تهران در ذهن «محمد بامری» ثبت شده است و کمتر قناتی در تهران وجود دارد که گذر این مقنی قدیمی برای احیاء و لایروبی به آن نیافتاده باشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

«بامری» ۱۶ ساله بود که به واسطه یکی از اقوامش برای کار در قنات‌ها راهی تهران شد؛ از همان نوجوانی یاد گرفت که چطور در آنها آرام آرام قدم بگذارد و برای هر کدام با توجه به وضعیت‌شان نسخه‌ای بپیچد.

محل کار فعلی‌اش، قنات عزیزی در منطقه ۱۴ تهران است. جایی که بامری برای احیای آن باید تا عمق ۵۰ متری به زیر زمین برود. هیچ چیز از این بالا معلوم نیست. فقط ردی از طناب که در بالای میل چاه نصب شده معلوم است و بعد تاریکی حتی آن را هم می‌بلعد. « بعد از میل چاه وقتی به دهانه قنات می‌رسیم، فقط می‌شود با هدلایت راه رفت و اگر نور را خاموش کنیم در تاریکی مطلق فرو می‌ریم. دیگه از تاریکی نمی‌ترسم، هر چی باشه همه‌مون باید یه روزی توی گور تاریک بخوابیم.»

بامری در میان سر و صدای ماشین‌هایی که از کنار ورودی قنات بی‌تفاوت عبور می‌کنند، صدایش را بالاتر می‌برد و با دست‌های زمختش ورودی آن را که با یک متر قطر در دل آسفالت ایجاد شده، نشان می‌دهد: « پایین رفتن از این میله برای آدمای بی تجربه سخته، یکی از نیروهای ناظر بود که از اینجا پایین اومد و تمام کتف و شونه‌هاش به خاطر برخورد با دیواره  زخمی شد. من از ارتفاع نمی‌ترسم اما کسی که ترس داشته باشه را استخدام نمی‌کنیم اگه اینجوری باشه، اصلا نمی‌تونه کار کنه.»

رفاقت قدیمی با قنات سلیمانیه

بدون تعارف و پیشوند، «قنات سلیمانیه» را صدا می‌زند، جوری که انگار یک دوست قدیمی را خطاب قرار داده و از پس سال‌ها دیگر تشریفاتی میان آنها نیست: « همین سلیمانیه، اولین قناتی بود که ۲۲ سال پیش وقتی به تهران اومدم، باهاش آشنا شدم. اون زمان هم نمی‌ترسیدم، دیگه هر چی باشه من بچه شهرستانم؛ اونجا با شرایط بدتر از اینا روبرو شده بودم تو شهرمون هم قنات داشتیم اما فرقش این بود که خیلی ارتفاع نداشت.»

قدم زدن در قنات‌های عمیق تهران

قنات‌های تهران عمق‌های مختلفی دارند اما برای بامری فرقی نمی‌کند که برای لایروبی و نجات کدام یک از آنها از سوی پیمانکار فراخوانده شده باشد، او در تمام این سال‌ها از میل‌هایی با ارتفاع بیش از ۱۰۰ متر تا میل‌های کم عمق قنات‌ها عبور کرده و از دل خیابان‌های روشن، راهی دالان تاریک آنها شده است. آنطور که این مقنی ۳۷ ساله می‌گوید، بلندترین میل قنات مربوط به قنات امین آباد در تهران است و اکثر قنات‌های منطقه ۵ نیز بیش از ۸۰ متر عمق دارند.

حرف از سختی کار که می‌شود، لبخند ملایمی می‌زند و رد سال‌های دشواری که در پیچ و خم قنات‌های سر به مُهر تهران بر او گذشته بر صورتش می‌نشیند. کمی مکث می‌کند و با همان سادگی و شکست نفسی به جا مانده از اهالی روستا می‌گوید:« خب کار ما هم مثل بقیه، سختی‌های خودش رو داره مثلا قنات‌های منطقه ۵ که خیلی عمق دارن، زمینشون هم سفت‌تره، وقتی می‌خواییم که زمین رو بِکنیم، رمق دستامون میره. بیشترین سختیش همون کار کردن زیر زمین و پایین رفتن از ارتفاعه. مشکل بعدی اینه که خب بعضی نقاط آب بند دارن و اگه این آب بند باز بشه، احتمالش هست که مقنی رو آب ببره.»

محمد در طول این سالها دست چند نفر از همشهریانش را هم گرفته و آنها را به تهران آورده اما هیچکدام در این کار ماندگار نشدند و نتوانستند هراس کار کردن در قنات‌های عمیق این شهر را به جان بخرند:« چند نفر رو آوردم توی این کار اما نموندن، یکی از فامیل‌هامون یه بار  رفت توی قنات و بعد پشیمون شد.»

محمد با خنده می‌گوید:« یکی دیگه از آشناهامون می‌گفت اگه به من میلیارد هم پول بدن، راضی نیستم دوباره توی اون تاریکی زیر زمین برم. چند نفر از همشهری‌هامون که نتونستن توی این کار بمونن، برگشتن شهرمون و گفتن که محمد توی جایی کار میکنه که حتی فکر کردن بهش ترسناکه. انگار هر روز میری توی قبر.»

مرگ قنات‌های زیادی را دیدم

دو دهه همنشینی با قنات‌ها، پیوند ناگسستنی میان محمد و مسیرهای زیرزمینی تهران ایجاد کرده است تا جایی که نقطه پایان بر حیات هر قنات، به نقطه‌ای تاریک بر سینه محمد تبدیل می‌شود. همین دلبستگی باعث شده است که بامری فارغ از شغلش به عنوان یک انسان، پیگیر زندگی قنات‌ها باشد و از آنها حفاظت کند:« من شاهد مرگ خیلی از قنات‌ها بودم و جلوی چشم خودم دیدم که چطور این قنات‌ها جان دادند. مثلا مترو بلای جان قنات‌ها شده، خیلی کوتاهی کردن و وقتی مترو می‌زدند حواسشون به قنات‌ها نبود.»

آه ممتدی را از سینه رها می‌کند و با غصه یک انسان داغدار می‌گوید: « اگه به یکی از قنات‌ها هفده شهریور نگاه کنید یک لوله خیلی گردن کلفت می‌بینید، بدی ماجرا اینه که از وقتی قنات رو مسدود کردن ، آب قنات از این لوله راهی فاضلاب میشه. این قنات ثانیه‌ای ۲۲۰ لیتر آب می‌داد. خیلی از پیگیری‌ها برای قنات به من ربطی نداره اما من چون عشقم این قنات‌هاست، خیلی وقتا دنبال مسئول‌های مختلف مترو هستم و مدام ازشون درخواست می‌کنم که مراقب این قنات‌ها باشند، بارها به هر مسئولی که رسیدم، گفتم که این قنات‌ها ارزششون بیشتر از خط مترو هست، باید برای اینا ارزش قائل باشید، این خط مترو رو میشه بارها و در جاهای مختلف ساخت اما این قنات اگه از بین بره، دیگه کاری نمیشه کرد.»

زندگی قنات‌ها به زندگی من وصل شده

حاصل چندین سال رفاقت با قنات‌ها در کلام و رفتار بامری نمایان است و برخلاف ظاهر کارش که زمخت، ترسناک و سرسخت است، کلمات بامری با شاعرانگی و لطافت خاصی ادا می‌شود، مانند همان آب روانی که چندین متر پایین‌تر در زیر خیابان در حال عبور است.

«من با این قنات‌ها زندگی می‌کنم، حال و روزشون به زندگیم وصله. توی این ۲۰ سال هر روز که از خواب پا میشم و میخوام سر یه قنات برم، به این فکر نمی‌کنم که دارم میرم سرکار، حس می‌کنم رفتن توی قنات و زنده نگه‌داشتشون یه بخشی از زندگیمه. من دوستشون دارم، قنات‌ها خیلی قشنگن، هر کدومشون یک پر از زندگی‌ان.» این جملات را با تشدید فراوان می‌گوید و دلبستگی عمیقی را به رخ می‌کشد.

گریستن برای کاریزی که خشک شد

بامری تحصیلات خاصی ندارد و تمام زندگی‌اش در قنات خلاصه شده است، در تمام این سال‌ها بارها و بارها برای قناتی خشک گریسته و از شادی زنده نگه داشتن یک قنات تا روزها حال خوبی داشته است. وقتی صحبت از قنات‌های خشکیده و مرور خاطره قنات‌های قدیمی می‌شود، با بغضی در گلو از گذشته یاد می‌کند:« بیشترین قناتی که حیف و میل و خشک شده مربوط به مناطق ۱۲، ۱۴، ۱۳، ۷ هست. بارها شده که بالا سر قنات‌ها وایسادم و گریه کردم. انگار یه عزیزی رو از دست دادم.»

زندگی ماهی‌ها در قنات

محمد چشمانش را ریز می‌کند تا خاطره‌ سال‌های دور را بهتر بیاد بیاورد:«شاید الان کسی دیگه باورش نشه، من سال ۸۳ از قناتی، ماهی قزل آلا یک کیلویی می‌گرفتم و می‌بردم خونه و شب برای شام می‌خوردیم. این ماهی‌ها از سرچشمه‌ای که داشتند وارد مسیر قنات می شدند. اما الان این چیزا تکرار نمی‌شه.»

نمی‌دانم چه روزی بازنشسته می‌شوم

هر چند مقنی‌ها فصل تابستان را به عنوان بهترین زمان لایروبی معرفی می‌کنند اما پیمانکاران به دلیلی که برای بامری هم نامعلوم است، در فصل پاییز به فکر قنات‌ها می‌افتند و به همین دلیل فصل پاییز شلوغ‌ترین روزها برای بامری و همکارانش است. صاحبان خصوصی و دولتی قنات‌ها هر سال با شروع پاییز به سراغ پیمانکارهای لایروبی قنات می‌روند تا راهی برای حفظ اندک قنات باقی مانده پیدا کنند.

فارغ از سختی‌هایی که در مرحله اجرا بر سر همکاران بامری آوار می‌شود، شاغلان این حوزه از حقوق اولیه خود نیز محروم هستند:« معلوم نیست کی بازنشسته می‌شم، پیمانکارها ما رو بیمه نکرده بودند و الان سه ساله که بیمه دارم. حقوقمون هم پروژه ایه و درآمدمون برای کندن هر متر قنات از یک میلیون شروع می‌شه. لایروبی هم متری ۸۰ تا ۹۰ هزار تومان حساب می‌کنن!»

ایرانی‌ها در این شغل نمی‌مانند

لهجه و چشمان بادامی مردی که در چند قدمی ورودی قنات ایستاده است، تابعیت او را برملاء می‌کند. او هم مانند بسیاری از مقنی‌ها از افغانستان راهی تهران شده و در این سال‌ها تجربه کافی به دست آورده است.

بامری در میان همان چند جمله‌ بریده بریده کارگر افغانی می‌گوید: « توی این کار الان به ندرت ایرانی پیدا می‌شه، بیشتر اهل افغانستان هستن. زمان‌های قدیم اما اینجوری نبود، از یزد و کاشان برای این کار به تهران میومدن. وقتی میگم قدیم یعنی همون دهه۶۰ اینا. سال ۸۱ که من جذب این کار شدم، بیشتر مهاجرهای افغان فعال بودن. اونا هم توی کشور خودشون زیاد قنات دارن و کار رو بلدن. الان شاید دو سه نفر ایرانی توی کل تهران با پیمانکارها کار می‌کنن.»

مادرم هنوز نگران است

برخلاف همشهری‌های محمد که ترسیدند و کار در قنات را تحمل نکردند،‌ خانواده بامری با کار او کنار آمده‌اند، واهمه‌ای از این کار ندارند اما مادر او هنوز در هر دیدار، دلهره سقوط و مرگ در قنات را تکرار می‌کند:« زن من با این کار مشکلی نداره، دیگه نمیترسه که من توی قنات می‌رم، فقط مادرم هنوز که هنوز خیلی میترسه، هر بار که به دیدنش می‌رم، با نگرانی به من میگه تو رو خدا مراقب خودت باش و برو یک کار دیگه پیدا کن، هر چی باشه مادره دیگه، دلش آروم نمیگیره.»

محمد بامری در میان دل نگرانی‌ها و دلبستگی‌هایش به قنات‌های تهران، راهش را ادامه می‌دهد تا شاید قنات‌های کمتری محکوم به مرگ شوند و این یادگار تاریخی برجا بمانند. او میل عمیق را می‌رود پایین تا قناتی دیگر را نجات دهد، برای چند سال یا حتی چند ماه، او ناجی کاریزهای تهران است.

کد خبر 733237 منبع: همشهری آنلاین برچسب‌ها تهران قدیم قنات تهران پایتخت

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: تهران قدیم قنات تهران پایتخت قنات های تهران قنات ها سال ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۹۰۳۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پیکر معلم شهید از میدان فردوسی تهران تشییع خواهد شد

به گزارش خبرگزاری مهر، جمعی از مسؤولین شهرستان ورامین شب پنج‌شنبه با حضور در منزل شهید «حجت‌الله یوسفیه»، خبر کشف پیکر مطهر این شهید والامقام و شناسایی هویت وی را پس از ۳۹ سال چشم‌انتظاری، به خانواده معظم او اعلام کردند.

شهید «حجت‌الله یوسفیه» از ورامین با عضویت بسیجی به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و سال ۱۳۶۴ در عملیات «والفجر ۹»، در منطقه «چوارته» به شهادت رسید.

این شهید والامقام در بخشی از وصیت‌نامه خود نوشته است: «این خون شهداست که به انسان انسانیت، حرکت و تکامل می‌دهد».

مراسم مداحی، روضه خوانی و وداع با پیکر این معلم شهید امروز یکشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۱۶ ساعت ۱۰:۴۵ صبح از میدان فردوسی به سمت خیابان شهید قرنی وزارت آموزش و پرورش برگزار خواهد شد.

کد خبر 6096772 علی قدمی

دیگر خبرها

  • قیمت آپارتمان‌های ۷۰ تا ۹۰ متری در تهران
  • خانه‌های منطقه ۲۲ تهران چند؟
  • اشک‌های بامزه چمران در شورای شهر تهران
  • زیر پوست شهر؛ وضعیت اجاره اتاق‌های مجردی در تهران! | تصویر
  • پیکر یک شهید گمنام در فاتب آرام گرفت
  • (عکس) بخندیم یا گریه کنیم؟؛ میوه فروشی که روی گوجه سبز برچسب هندوانه زد
  • (عکس) هجوم مار سمی غول پیکر به کارگاهی در جنوب تهران!
  • می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!
  • فیلم/ تشییع پیکر شهید گمنام در فرماندهی انتظامی تهران
  • پیکر معلم شهید از میدان فردوسی تهران تشییع خواهد شد